دستهبندی یا تصنیف، بحرانی است که از دیری بر ما سایه افکنده است و دست و پای بسیاری را از بیان حقیقت و واقعیّت بسته است. میدانیم که هیچ شخصیّت و جمعیّتی درستباور از خطا و اشتباه مصون نیست و هیچ شخصیّت و جمعیّتی منحرف، از راست و صواب، پاک بیبهره نیست. برای همین، نیاز میافتد و عدالت و انصاف میطلبد، احیانا خطای شخصیّتها و جمعیّتهای راستکار، گفته و نوشته آید و راستی و درستیِ دیدگاه و روش شخصیّتها و جمعیّتهای منحرف، ابراز و آشکار گردد. البته اگر بحران تصنیف و دستهبندی، بگذارد!
اگر کسی از سنت و بدعت و پیروی از قرآن و حدیث و راه سلف امّت، سخن بگوید، «سَلَفی» خوانده میشود و اگر از تزکیه و احسان و اَوراد و اذکار و درود و صلات بگوید، «صوفی» گفته میشود و اگر کسی از خلافت و دموکراسی و استعمار فکری سخن به میان آورد، «تحریری» نامیده میشود و اگر کسی از بیداری اسلامی و سیاست و اِعادهی مجد و عظمت امّت سخنی بگوید، «اِخوانی» خوانده میشود و اگر «كُنتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ» بخواند و از دعوت و تبلیغ بگوید، «تبلیغی» شناخته میشود وهلمَّ جرّا.
شنوندگان خوب متوجّه هستند که چه میگویید و از چه سخن به میان میآورید تا شما را در گروه و جمعیّتی بگنجانند و پس از آن، با شناختی که از آن جمعیّت دارند (و چه بسا وارونه باشد) در بارهی شما داوری کنند و همه نازیباییها و ناراستیهای آن جماعت را بر شما تحمیل کنند.
این بحران، دست و بال بسیاری از تُنُکمایگان و سستباوران را بسته است و آنان را از اِحقاق حقّ و اِبطال باطل، باز داشته است. از ترس اینکه مبادا به فلان حزب یا جمعیت نسبت داده شوند، مهر سکوت بر دهان میگذارند و لب از لب نمیجنبانند. بیالتفات بدین که نویسنده و گویندهی مسلمان، نباید از سرزنشِ سرزنشگران بهراسد و نباید به چیزی جز خوشنودی الله و ادای مسئولیت و خدمت به مسلمانان بیندیشد و باید در این راه همه سختیها و زخم زبانها را به جان بخرد.
روزگاری با کسی هماتاق شده بودم. در آغاز وقتی پارهای از سخنانم را که با دوست دیگری میگفتم شنید، گفت فکر میکنم شما تحریری باشید؟ گفتم خیر. زمانی که سخنانم با جریان دیگری، همنوا افتاد، گفت شما فکر کنم به فلان گروه وابسته هستید؟ گفتم خیر. چندروز بعد که دید به برخی از چیزها پایبندی دارم، گفت شاید شما «صوفی» باشید؟ باز هم پاسخ من منفی بود. بنده سرانجام برایش گفتم که بنده به هیچ حزب و جمعیّتی وابسته نیستم و گمشدهی من حقیقت است و آن را هرجا بیابم، خود را از هر کس دیگری به پذیرش و پیروی آن سزاوارتر میدانم و بسیاری از این وابستگیها را زنجیرهایی میدانم که انسان را از اوجگیری و پرواز باز میدارد و غالبا به تعصّب میانجامد و مانع پذیرش حق و واقعیت میگردد. ما تلاش میکنیم در بعد اعتقادی، عملی و اخلاقی، تابع کتاب و سنت به فهم سلف امت و شاگردان مکتب نبوت باشیم.
سخن پایانی اینکه دوستان و برادران باید بدانند که همسویی با جریان و جمعیّتی در برخی مسایل لزوما به معنای وابستگی تنظیمی با آنها نیست. همانگونه که همنوایی با برخی از دیدگاههای آنان به معنای تأیید تمام دیدگاههای آنان به حساب نمیآید.
ابوزینب محمد بهرامی